مطالب علمی و تاریخی

مطالب علمی و تاریخی

بروزترین سایت علمی و تاریخی
مطالب علمی و تاریخی

مطالب علمی و تاریخی

بروزترین سایت علمی و تاریخی

فرانسیس گالتون

گالتون با کارهای خود درباره مسائل مربوط به وراثت ذهنی و تفاوت ‌های فردی در ظرفیت یا توان انسانی، روح تکامل را به نحو مؤثر در روانشناسی دمید. پیش از تلاش‌های گالتون، پدیده تفاوت ‌های فردی به عنوان موضوعی مناسب برای مطالعه در روانشناسی مورد توجه قرار نگرفته بود. در این زمینه تنها تلاش‌های پراکنده‌ای، به ویژه توسط وبر، فخنر و هلمهولتز صورت گرفته بود. این افراد در نتایج آزمایشی خود تفاوت ‌های فردی را گزارش کرده بودند ولی به نحو نظام ‌یافته به بررسی آن نپرداخته بودند. وونت و تیچنر تفاوت‌های فردی را بخشی از روانشناسی به حساب نمی‌آوردند.

گالتون از هوشی فوق‌العاده (هوش او 200 تخمین زده شده است) و اندوخته‌ای از اندیشه‌های بدیع برخوردار بود. معدودی از زمینه‌هایی که او مورد بررسی قرار داد عبارت‌اند از:

اثر انگشت (که نیروی پلیس از آن برای مقاصد شناسایی استفاده کرد)، مد، توزیع جغرافیایی زیبایی، وزنه ‌برداری و کارآیی عبادت. او همچنین صورت اولیه‌ای از چاپگر دور تایپ، وسیله‌ای برای باز کردن قفل‌‌ها و پیرامون بین را که به او امکان می‌داد به هنگام تماشای رژه از بالای سر جمعیت اوضاع را ببیند، ابداع کرد.
گالتون در سال 1822 نزدیک بیرمنگام انگلیس متولد شد و کوچکترین فرزند از نه فرزند خانواده بود. پدرش بانکدار موفقی بود که خانواده ثروتمند و دارای مقام برجسته اجتماعی او اشخاص مهم در همه زمینه‌‌ها عمده نفوذ ـ دولت، کلیسا و ارتش ـ را شامل می‌شد.

ادامه مطلب ...

فیلیپ پینل

وی در 20 آوریل سال 1745 بدنیا آمد. هنگامی که به طبقه بندی بیماریها می پرداخت، به امراض روحی علاقه مند شد. سابقا در اغلب آیین ها ، چنین می پنداشتند که دیوانگان افرادی هستند که اجنه و شیاطین و ارواح در آنها حلول کرده اند و همه نوعی احترام برای آنها قائل بودند، ولی درمانی صورت نمی گرفت.

بیمارستانهایی هم که بعدا برای دیوانگان به وجود آمد بی شباهت به زندانهای اعمال شاقه نبود. حتی اشخاص به اصطلاح عاقل ، غالبا رفتن به آنجا و سر به سر گذاشتن با آنها و تماشای حرکات عجیب و غریب آنان را نوعی تفریح و سرگرمی می دانستند.
پینل در کتاب خود موسوم به بیماریهای روانی چنین متذکر شد که دیوانگی هم نوعی بیماری است، منتهی بیماری از نوع روان نه جسم ، و باید آنها مداوا شوند. و همیشه همان توجهی را که نسبت به مداوای مبتلایان به امراض جسمی به عمل می آورد، نسبت به آنان نیز معمول می داشت.
به علاوه وی نخستین کسی بود که گزارشهای مربوط به بیماران روانی را ثبت می کرد. گرچه در آن عصر روش وی مورد قبول قرار نگرفت، لیکن نیم قرن بعد جای خود را در علم پزشکی باز کرد. فروید با کارهای خود نظریه های مربوط به بیماران روانی را تا حد زیادی بسط داد...

الکساندر رومانوویچ لوریا

الکساندر رومانوویچ لوریا، بنیان‌گذار علم نوروسایکولوژی (روانشناسی عصبی) است. روان شناس روسی در۱۶ ژوئن، ۱۹۰۲ در شهر کازان روسیه شهرکی دانشگاهی در شرق مسکو متولد شد، او در سن ۱۶ سالگی به دانشگاه کازان راه یافت و در سن ۱۹ سالگی مدرکش را از همین دانشگاه دریافت نمود، در دوران دانشجویی بر روی کارکرد دوره زندگی روانی کار کرد. تحقیقات اولیه ی او بر روی مشاهدات نظریات زیگموند فروید درباره ی وضعیت غیر عادی فکر و فعالیت های خسته کننده ی ذهن بود. مطالعات او سال هاست که ارزش و اعتبار خود را حفظ کرده و هنوز در تحقیقات محققان دنیا مورد استفاده قرار می گیرد. 
در سال ۱۹۲۳ مطالعات سودمندش بر روی پیش بینی زمان واکنش و فرایند های فکری با توجه به بافت شغلی افراد و زمینه های محیطی موقعیت روان شناسی را در مسکو تغییر داد. لوریا خود را پیرو اندیشه‌های کارل مارکس می‌دانست. در سال ۱۹۳۰ همراه با آغاز به کار استالین در روسیه لوریا خودش را از جامعه ی علمی کنار کشید و به مدرسه ی پزشکی وارد شد، جایی که زمینه ساز ارتقاء تخصصش در زمینه ی زبان پریشی بود. 
با شروع جنگ جهانی دوم و جنگ اتحاد جماهیر شوروی و ظهور بیماری های روانی و عصبی مختلف در میان مردم که به شکل های مختلف بروز می کرد، اهمیت کارهای لوریا برای درمان آسیب های مغزی بیشتر نمود پیدا کرد. 
در سال ۱۹۴۰ برخی خط ‌شناسان به یادگیری روان‌شناسی پرداختند. اتحاد خط ‌شناسان و روان ‌شناسان از نظر پژوهشی مفید بود و کاربردهای کلینیکی خط‌ شناسی توسعه یافت. در همین سال، الکساندر لوریا، روان‌شناس روس، استفاده از دستخط برای تعیین محل آسیب ‌های مغزی را مورد مطالعه قرار داد. در سال ۱۹۵۰ دوباره به مطالعات عصب شناسی خود بازگشت و مطالعات گذشته اش را پی گیری نمود و تا پایان عمر به بررسی های خود در زمینه ی نوروسایکولوژی ادامه داد و در سال ۱۹۷۷ بر اثر عارضه ی قلبی درگذشت...

ادامه مطلب ...

آبراهام مازلو

آبراهام مازلو بنیانگذار و رهبر معنوی جنبش روانشناسی انسانگراست. او قویاً نظریات شخصیت ‌شناسی فروید را به طور کامل نقد کرد. 
آبراهام مازلو در سال ۱۹۰۸ در نیویورک به دنیا آمد. دوران کودکی سختی را پشت سر گذاشت. مازلو معتقد بود که هر شخصی با نیازهای غریزی به دنیا می‌آید که به رشد، پیشرفت و شکوفایی می‌رسد. مازلو معتقد بود برای شکوفایی نیازهای انسانی باید یک سلسله مراتب طی شود:


۱) دسته اول نیازهای فیزیولوژیکی (غذا و آب)، 


۲) دسته دوم نیازهای ایمنی،

۳) دسته سوم تعلق‌پذیری و عشق،

۴) دسته چهارم احترام،

۵)دسته پنجم نیاز به خودشکوفایی.

مازلو معتقد است اول نیازهای دسته‌های پایین باید برآورده شود و بعد نیازهای سطح بالاتر تا اجازه شکوفا شدن نیازهای انسانی فراهم شود. تصور مازلو از ماهیت انسان، خوشبینانه است. او بر اراده آزاد و مستقل هر شخص تاکید می‌کند و از شیوه‌های فرافکن در تحلیل روانی افراد بهره می‌برد. مازلو عقده حقارت را در خود از میان برد و مکانیزم عمل جبران را به جای آن قرار داد تا بتواند به راحتی و تفکر روشن با مشکلات مقابله کند. وی در سال ۱۹۷۰ از طرفداران خود خداحافظی کرد و به تاریخ روانشناسی پیوست.

آنا فروید

آنا فروید دختر کوچک زیگموند فروید در سال 1895 در شهر وین چشم به دنیا گشود و درسال 1982 در لندن وفات یافت. فروید نام او را مثل سایر فرزندانش به خاطر استمرار خاطره خویشاوندان و دوستان برگزید. فروید درباره انتخاب نام فرزندان خود گفته بود : من به این نکته پای بند بودم که انتخاب نام فرزندا نم تابع مد روز نباشد بلکه یادآور خاطره عزیزانی باشد که آنها را از دست داده ایم. با دادن نام آنها به کودکان گویی دوباره به زندگی بازگشته اند. آیا برای ما تنها جاویدان شدن داشتن فرزندان نیست؟


آنا فروید زندگی خود را وقف روان تحلیل گری کودکان کرد. او روان تحلیل گری را در وین آموخت.تحلیل آموزشی وی همواره به صورتی اسرار آمیز باقی ماند. احتمال دارد که قسمتی از این تحلیل را از پدرش زیگموند فروید به عده گرفته باشد. آنا فروید روان تحلیل گری کودکان را بنیان نهاد. وی در کنفرانس های آموزشی وین شرکت کرد و از سال 1937 اداره یک کودکستان تجربی مخصوص کودکان فقیر را در وین به عهده گرفت.
پس از مهاجرت به انگلستان در سال1940 به تاسیس پرورشگاههای هامستد پرداخت. یعنی نهادی برای کودکان یتیم یا کودکانی که از والدینشان جدا شده بودند. مشکلات اواخر زندگی فروید غالبا بر دوش دختر وی آنا سنگینی کردند و او این بار سنگین را در مدت پانزده سال پایانی زندگی پدرش به گونه ای تحسین آمیز به دوش کشید. آنا در سال 1932 به دلیل بیماری پدرش خطابه او را که باید در خانه گوته به مناسبت اعطای جایزه گوته از طرف شهر فرانکفورت به فروید ایراد می گردید قرائت کرد.
برای مثال آنا فروید نشان داد که کودکان به تدریج از خود محوری یعنی بی توجهی به کودکان دیگر فاصله می گیرند و نسبت به همکلاسی های خود نگرش و موضع دیگری محوری اتخاذ می کنند و با آنها مثل انسانهای واقعی رابطه برقرار می کنند.