خبرگزاری میراثفرهنگی ـ گروه میراثفرهنگی ـ نمونهای دیگر از تابلت یا پیش ـ بالشتکها در محوطه چغاآهوان دشت مهران کشف شد. باستانشناسان طی بررسیهایی که روی آن انجام دادهاند، قدمت این تابلت را به نیمه اول هزاره پنجم پیش از میلاد تخمین زدهاند. گفته میشود قدیمیترین نمونه آن مربوط به اواخر هزاره چهارم پیش از میلاد میشود که در جنوب بینالنهرین یافت شده است.
جلالالدین محمد بلخی که در ایران به مولوی نامور است و در جهان غرب او را با نام رومی می شناسند(۶ ربیعالاول ۶۰۴، بلخ یا وخش - ۵ جمادیالثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) از مشهورترین شاعران ایرانیتبار پارسیگوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلالالدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده میشدهاست. در قرنهای بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفتهاست و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانستهاند. زبان مادری وی پارسی بوده است.
ادامه مطلب ...
ابومحمد مُصلِح بن عَبدُالله نامور به سعدی شیرازی و مشرف الدین (۵۸۵ یا ۶۰۶ – ۶۹۱ هجری قمری) شاعر و نویسندهی پارسیگوی ایرانی است. آوازهی او بیشتر به خاطر نظم و نثر آهنگین، گیرا و قوی اوست. جایگاهش نزد اهل ادب تا بدانجاست که به وی لقب استاد سخن دادهاند. آثار معروفش کتاب گلستان در نثر و بوستان در بحر متقارب و نیز غزلیات وی است.
سعدی در کازرون زاده شد. بعدها به شیراز رفت و به همین دلیل شیرازی نامیده شد. پدرش در دستگاه دیوانی اتابک سعد بن زنگی، فرمانروای فارس شاغل بود. سعدی کودکی بیش نبود که پدرش در گذشت. در دوران کودکی با علاقه زیاد به مکتب میرفت و مقدمات علوم را میآموخت. هنگام نوجوانی به پژوهش و دین و دانش علاقه فراوانی نشان داد. اوضاع نابسامان ایران در پایان دوران سلطان محمد خوارزمشاه و به خصوص حمله سلطان غیاثالدین، برادر جلال الدین خوارزمشاه به شیراز (سال ۶۲۷) سعدی راکه هوایی جز کسب دانش در سر نداشت برآن داشت شیراز را ترک نماید. سعدی در حدود ۶۲۰ یا ۶۲۳ قمری از شیراز به مدرسهٔ نظامیهٔ بغداد رفت و در آنجا از آموزههای امام محمد غزالی بیشترین تأثیر را پذیرفت (سعدی در گلستان غزالی را «امام مرشد» مینامد). سعدی، از حضور خویش، در نظامیه بغداد، چنین یاد میکند:
مرا در نظامیه ادرار بود شب و روز تلقین و تکرار بود
نکته در خور توجه، رفاه دانشمندان در این زمانه، بود. خواجه نظام الملک طوسی، نخستین کسی بود که مستمری ثابت و مشخصی برای مدرسین و طلاب مدارس نظامیه، تنظیم نمود. این امر، موجب شد تا اهل علم، به لحاظ اجتماعی و اقتصادی، از جایگاه ویژه و امنیت خاطر وافری بهرهمند شوند.
غیر از نظامیه، سعدی در مجلس درس استادان دیگری از قبیل شهابالدین عمر سهروردی نیز حضور یافت و در عرفان از او تأثیر گرفت. این شهاب الدین عمر سهروردی را نباید با شیخ اشراق، یحیی سهروردی، اشتباه گرفت. معلم احتمالی دیگر وی در بغداد ابوالفرج بن جوزی (سال درگذشت ۶۳۶) بودهاست که در هویت اصلی وی بین پژوهندگان (از جمله بین محمد قزوینی و محیط طباطبایی) اختلاف وجود دارد. پس از پایان تحصیل در بغداد، سعدی به سفرهای گوناگونی پرداخت که به بسیاری از این سفرها در آثار خود اشاره کردهاست. در این که سعدی از چه سرزمینهایی دیدن کرده میان پژوهندگان اختلاف نظر وجود دارد و به حکایات خود سعدی هم نمیتوان بسنده کرد و به نظر میرسد که بعضی از این سفرها داستانپردازی باشد (موحد ۱۳۷۴، ص ۵۸)، زیرا بسیاری از آنها پایه نمادین و اخلاقی دارند نه واقعی. مسلم است که شاعر به عراق، شام و حجاز سفر کردهاست و شاید از هندوستان، ترکستان، آسیای صغیر، غزنین، آذربایجان، فلسطین، چین، یمن و آفریقای شمالی هم دیدار کرده باشد.
سعدی در حدود ۶۵۵ قمری به شیراز بازگشت و در خانقاه ابوعبدالله بن خفیف مجاور شد. حاکم فارس در این زمان اتابک ابوبکر بن سعد زنگی(۶۲۳-۶۵۸) بود که برای جلوگیری از هجوم مغولان به فارس به آنان خراج میداد و یک سال بعد به فتح بغداد به دست مغولان (در ۴ صفر ۶۵۶) به آنان کمک کرد. در دوران ابوبکربن سعدبن زنگی شیراز پناهگاه دانشمندانی شده بود که از دم تیغ تاتار جان سالم بدر برده بودند. در دوران وی سعدی مقامی ارجمند در دربار به دست آورده بود. در آن زمان ولیعهد مظفرالدین ابوبکر به نام سعد بن ابوبکر که تخلص سعدی هم از نام او است به سعدی ارادت بسیار داشت. سعدی بوستان را که سرودنش در ۶۵۵ به پایان رسید، به نام بوبکر سعد کرد. هنوز یکسال از تدوین بوستان نگذشته بود که در بهار سال ۶۵۶ دومین اثرش گلستان را بنام ولیعهد سعدبن ابوبکر بن زنگی نگاشت و خود در دیباچه گلستان میگوید. هنوز از گلستان بستان بقیتی موجود بود که کتاب گلستان تمام شد.
سعدی جهانگردی خود را در سال ۱۱۲۶ آغاز نمود و به شهرهای خاور نزدیک و خاور میانه، هندوستان، حبشه، مصر و شمال آفریقا سفر کرد(این جهانگردی به روایتی سی سال به طول انجامید)؛ حکایتهایی که سعدی در گلستان و بوستان آوردهاست، نگرش و بینش او را نمایان میسازد. وی در مدرسه نظامیه بغداد دانش آموخته بود و در آنجا وی را ادرار بود. در سفرها نیز سختی بسیار کشید، او خود گفتهاست که پایش برهنه بود و پاپوشی نداشت و دلتنگ به جامع کوفه درآمد و یکی را دید که پای نداشت، پس سپاس نعمت خدایی بداشت و بر بی کفشی صبر نمود. آن طور که از روایت بوستان برمی آید، وقتی در هند بود، سازکار بتی را کشف کرد و برهمنی را که در آنجا نهان بود در چاله انداخت و کشت؛ وی در بوستان، این روش را در برابر همه فریبکاران توصیه کردهاست. حکایات سعدی عموماً پندآموز و مشحون از پند و و پارهای مطایبات است. سعدی، ایمان را مایه تسلیت میدانست و راه التیام زخمهای زندگی را محبت و دوستی قلمداد میکرد. علت عمر دراز سعدی نیز ایمان قوی او بود...
آرامگاه داریوش بزرگ گوری صخرهای در کوه حاجیآباد نقش رستم است که در بلندای ۲۶ متری از تراز زمین جای گرفتهاست و سنگنبشتهای در این مزار جای دارد که نشان میدهد گورگاه از آن داریوش یکم است. داریوش بزرگ در اکتبر ۴۸۶ پیش از میلاد درگذشت و در این آرامگاه که در دل کوهی سنگی تراشیده بود، جای گرفت. وی در سال ۵۲۲ پیش از میلاد به تخت نشست و پس از ۳۶ سال پادشاهی، به مرگ طبیعی درگذشت.
گویا داریوش ساخت آرامگاه خود را همزمان با ساخت کاخ آپادانای شوش و تخت جمشید در سال ۵۱۹ پیش از میلاد آغاز کرده و ساخت آن روزگاری پیش از مرگش پایان یافتهبود. با رویکرد به اینکه گذشت سدهها، بیش از ۵ متر خاک در پای صخره انباشتهاست، در گذشته این آرامگاه بلندتر و پرهیبتتر از امروزه بوده و بلندای آن به ۳۸ متر میرسیدهاست.پیکره و گسترهٔ نمای بیرونی آرامگاه و ویژگیهای درونی آن، سراسر نوآوری است.
نمای بیرونی آرامگاه که در صخرهای به بلندای ۶۰ متر کنده شده، همانند چلیپایی است با بلندای ۲۲ متر که پهنای هر یک از بازوان آن، ۱۰٫۹۰ متر است. در بخش بالایی آرامگاه، داریوش بر اورنگی که مردم سرزمینهای گوناگون بر دوش دارند، ایستاده و نماد فروهر بر فراز او و آتشدان شاهی در برابرش کندهکاری شدهاند. درون آرامگاه ۹ گور وجود دارد که نشان میدهد افزون بر داریوش، نزدیکان وی نیز در آنجا آرمیدهاند. بخش بیرونی آرامگاه دارای دو سنگنبشته به زبانهای فارسی باستان، عیلامی و اکدی است که آوا و گفتاری مانند وصیتنامه و اندرزنامه دارد.
کوه حاجیآباد و پیرامون نقش رستم در بین مردم بومی به حسین کوه، کوه استخر یا کوه نِفِشت نامور است ولی کتزیاس از آن با نام کوه دوگنبدان یاد میکند و میگوید: «داریوش فرمان داد تا در کوه دوگنبدان آرامگاهی درآوردند. این کار چنانکه خواست وی بود، انجام شد» دیودور سیسیلی (کتاب ۱۷، بند ۷۱) نیز آرامگاههای نقشرستم را این گونه یاد کردهاست که راهی برای ورود به آرامگاهها نبوده و تابوت را با کمک ابزارهایی به درون آرامگاه وارد میکردهاند.
نقوش
چشمگیرترین قسمت بالایی آرامگاه، پیکر تراشیدهٔ داریوش بزرگ است که ۲٫۷۰ متر بلندی دارد و در سمت چپ مجلس، بهحالت نیمرخ و روبه سمت راست، بر سکویی سهپلّهای ایستادهاست. وی تاجی کنگرهدار بر سر نهاده و ردایی بلند و گشادآستین و پُرچین و شکن بهتن کردهاست. کفشش ساده و نیمتنهاش را کمربندی استوار نموده، ریشش بلند و حلقهحلقهاست و مویش را پیچدرپیچ در پشت سر انبوه کرده و آراستهاست، حلقهای از گوش آویخته و دستبندهایی نقش دار بر مچ دارد. وی با دست چپ یک کمان را گرفتهاست و دست راستش را به حالت نیایش، رو به جلو آورده و با کف و انگشتان بهسوی آتشدان و نماد فروهر دراز کردهاست.
روبروی داریوش، آتشی در آتشدان، فروزان است که میتواند آتشِ ستایشگر اهورامزدا، در محراب باشد. این آتشدان ساقهای تقریباً مکعب مستطیل دارد که در آن طاقچهای کنده شده و زیرش سکویی با سه پایهٔ مکعبی است که هرکدام کوچکتر از دیگری است. این آتشدان با تفاوتهایی اندک در همهٔ نقش های آرامگاههای هخامنشی تکرار شدهاست.
در بالاترین بخش صحنه، نشان موسوم به نماد فروهر که حالت نیمرخ دارد، در مقابل داریوش جای گرفته و دست راستش را کمی بالا آورده و رو به جلو دراز کردهاست و با دست دیگر حلقهای را در دست دارد. ریشهٔ حلقهٔ بالدار از مصر است و در هنر آشوری، نماد قدرت شاهی و شخص شاه بهشمار میرفته که شاه را در میان گردهٔ خورشید نشان میداده اما در هنر هخامنشی بالهای این نشان را کشیدهتر کردند و پیکرهٔ انساننمای آن را از میان خورشید بیرون کشیدند. به قطعیت نمیتوان مفهوم این نماد را تشخیص داد، چنانکه برخی از ایرانشناسان آن را نماد اهورامزدا میدانند که در حال سپردن حلقهٔ فرمانروایی به داریوش است و عدهای دیگر آن را مثال روحانی و همزاد داریوش میدانند که نیرویی از مثال تمام جهان و اهورامزدا را در بر دارد و از وی پشتیبانی میکند و در نهایت، برخی هم آن را فرهٔ کیانی میدانند.
در گوشهٔ بالایی سمت راست صحنه و همسطح با نماد فروهر، یک دایرهٔ کامل که هلالی در درون دارد، دیده میشود. این گوی میتواند نگارهٔ توأمان ماه و خورشید (شب و روز) و یا نگارهٔ ماه در دو هنگام بدر و هلال باشد. اما به عقیدهٔ شاپور شهبازی، چون این هلال رو به پایین و قرصدار است، نشاندهندهٔ ماه شبهای بیستم تا بیستودوم در ایران است و ممکن است به رمز، پایان عمر داریوش را بیان کردهباشد.
شاخهٔ بالایی آرامگاه، تصویر اورنگی را نشان میدهد که پایههای آن به شکل پنجههای شیر ساخته شده و ۲۸ نفر در دو ردیف چهاردهتایی، اریکهٔ شاهنشاهی را بر روی دست گرفته و دو نفر هم سر و ته آن را در دست دارند. لبههای تخت به نقوش گلبرگهای عمودی و موازی، مزین است. دو رده از ارونگبران تخت شاهی را بر سر دستها گرفتهاند و همهٔ آنها مسلحاند و با دقتی که میتوان گفت علمی است، از یکدیگر متمایز گشتهاند. سر همهٔ آنها نیمرخ است ولی بازو تا کمرشان از روبهرو و پاهایشان دوباره از نیمرخ نمایان شدهاست. ملیت آنها به سه خط میخی پارسیباستان، عیلامی و اکدی در کنارشان با عباراتی همچون «این است پارسی»، «این است مادی» و... مشخص شدهاست. گرچه همین نقش بر فراز همهٔ آرامگاههای شاهان هخامنشی بعد از داریوش حجاری شده ولی فقط در اینجا دارای کتیبهاست. این نقش را میتوان به عنوان تجلی فلسفهٔ مشارکت در نظر گرفت.چنین نقشهایی، حتی پس از مرگ، اقتدار، استواری و فرمانروایی شاه را به ذهن میآورد. وجود این مجلس در آرامگاه داریوش، کوششی برای یادآوری شکوه و بیانگر دوام قدرت خاندان شاه حتی پس از مرگ است.
دیوارههای دوجانب شاخهٔ بالایی صلیب نیز دارای نقش هستند که سه نقش در سمت چپ و سه نقش در سمت راست، تراشیده شدهاست. از این نقشها، دو نقش دارای کتیبهاند؛ یکی نگارهٔ گئوبروه که نیزهای در دست دارد و بهواسطهٔ کتیبهای سهزبانه که در بالای سرش نوشته شده، گئوبروه، نیزهدار داریوششاه شناسانده شدهاست و دیگری اسپهکانه، که تبرزینی در دست راست و کمانی در دست چپ دارد و اسپهکانهٔ کماندار، که تبرزین داریوششاه را حمل میکند معرفی شده اما از هویت چهار نقش دیگر اطلاعی در دست نیست ولی چون گئوبروو و اسپهکانه دو تن از نجبای هفتگانه هخامنشیاند که در کشتن گئومات و به شاهی رساندن داریوش، نقش داشتهاند. میتوان یقین کرد که چهار شخص دیگر منقوش بر دیوارههای کناری هم، از نجبای هفتگانه هخامنشی همراه داریوش بودهاند.
بر دیوارهای درونی، سه غیرنظامی در سمت راست و چهار نظامی در سمت چپ آرامگاه وجود دارد که روی هم هفت نفر میشوند. دربارهٔ هویت و موقعیت اجتماعی و سیاسی این افراد نیز اطلاعاتی در دست نیست.
داریوش در مقام فرمانروایی جهانی، در بالا و کنار دیوارهٔ بیرونی آرامگاه خود با دو نبشتهٔ بزرگ که هریک به سه زبان فارسی باستان، عیلامی و اکدی نوشته شده، وصیتی معنوی از خود برجای گذاشته که در تاریخ خاورمیانه بیمانند است. نخستین نبشته در قسمت بالایی است و به DNa مشهور است و دومی بر کنار درگاه ورودی آرامگاه کنده شده و بهنام DNb معروف میباشد. هردو نوشته جنبهٔ شاعرانه دارند و تجلی موثری از شخصیت و نبوغ داریوشاند و خصوصیات وی را به نیکی روشن میسازند.او نبشتهاش را به دو بخش تقسیم کردهاست. یکی نبشتهای همگانی و بیطرفانه (DNa) و دیگری، نوشتهای شخصی(DNb).
در زیر متن عیلامی، سنگنبشتهای بیست و پنج سطری به خط آرامی وجود دارد که ارنست هرتسفلد در سال ۱۹۲۳ آن را تشخیص داد ولی این نبشته بسیار آسیب دیده و نمیتوان چیز زیادی از آن دریافت اما والتر هنینگ در سطر چهارم آن، نام سلوکوس را تشخیص داد، بنابراین میبایست پیشینهٔ این سنگنبشته به ۳۱۲ تا ۳۰۵ پیش از میلاد یعنی نزدیک به دویست سال پس از ساخت آرامگاه، باشد.
داریوش در سنگنبشتهٔ DNa که دارای شش بند است، نخست اهورامزدا را ستایش میکند و اعلام میدارد که قدرت و شاهی را اهورامزدا به وی بخشیدهاست، پس از آن خود را معرفی میکند، سرزمینهای فرمانروایی اش را نام میبرد و تاکید میکند که چون اهورامزدا این سرزمین را آشفته دید، شاهی به آن ارزانی داشت، آنگاه در بند پایانی از دیگران میخواهد که از فرمان اهورامزدا پیروی کنند و شورش نکنند!
آشکار است که نه فقط وفاداری به شاه و حمایت از او خواست اهورامزدا معرفی میشود، بلکه همهٔ اعمال و ارادههای شاه نیز با تایید ایزدان است.
کتیبهٔ DNb
در سنگنبشتهٔ DNb که در میان ستونهای آرامگاه جای دارد، داریوش با صراحت بیشتری از خود واهدافش میگوید. این نبشتهٔ داریوش، بهصورت غریبی، شخص داریوش را در مرکز همهٔ اندیشههای سرزمینش قرار میدهد.
داریوش در این سنگنبشته که ۱۲ بند دارد، پس از ستایش اهورامزدا، میگوید:
« بهخواست اهورامزدا من چنینم که راستی را دوست دارم و بدی را دشمن!
دوست ندارم که توانا بر ناتوان ستم کند یا بزرگی از زیردستی زور بشنود.
هر آنچه زیباست، من آن را دوست دارم!
من دوست و بَردهٔ دروغ نیستم، تندخو نیستم.
حتی وقتی خشم مرا فرا میگیرد، با ارادهام آن را فرومینشانم. »
به گفتهٔ خانم هایدماری کخ، چنین بیانیهای از زبان یک شاه در سدهٔ ششم پیش از میلاد به معجزه میماند.
داریوش در ادامهٔ سخنانش اشاره میکند که به هرکس فراخور کاری که کردهاست، پاداش یا کیفر میدهد و از کسی که در حد توانش کار کند خشنود است. او از هوش بالا و تواناییهای جسمیاش مانند توانایی اش در نبرد تنبهتن، کاربرد هر دو دست و پا، سوارکاری، کشیدن کمان و نیزهزنی میگوید و تاکید میکند که نیزهزنی و کمانداریاش چه در حالت سواره و چه پیاده خوب است.
در دو بند پایانی، داریوش بی پروا رو به مردم کشورش میکند و از آنها میخواهد که دریابند وی چگونه انسانی بوده و هنر و برتریاش چه بودهاست و میگوید که مبادا آنچه به گوشتان رسید را دروغ و نادرست انگارید.
صفوی، صفویه یا صفویان دودمانی ایرانی و شیعه بودند که در سالهای ۸۸۰ تا ۱۱۰۱ هجری خورشیدی (برابر ۱۱۳۵-۹۰۷ قمری و ۱۷۲۲-۱۵۰۱ میلادی) بر ایران فرمانروایی کردند. بنیانگذار دودمان پادشاهی صفوی، شاه اسماعیل یکم است که در سال ۸۸۰ خورشیدی در تبریز تاجگذاری کرد و آخرین پادشاه صفوی، شاه سلطان حسین است که در سال ۱۱۰۱ خورشیدی از افغانها شکست خورد.
پرچم دوران صفویان نماد نظامی
دوره صفویه از مهمترین دوران تاریخی ایران به شمار میآید، چرا که پس از
نهصد سال پس از نابودی شاهنشاهی ساسانیان، یک فرمانروایی پادشاهی متمرکز
ایرانی توانست بر سراسر ایران آن روزگار فرمانروایی کند. پس از اسلام،
چندین پادشاهی ایرانی مانند صفاریان، سامانیان، آل بویه و سربداران ساخته
شد، ولی هیچکدام نتوانستند تمام ایران را زیر پوشش خود جای دهند و
یکپارچگی میان مردم ایران پدید آوردند.
صفویان، آیین شیعه را دین رسمی ایران جای دادند و آن را به عنوان عامل
همبستگی ملّی ایرانیان برگزیدند. شیوه فرمانروایی صفوی تمرکزگرا و نیروی
مطلقه (در دست شاه) بود. پس از ساختن پادشاهی صفویه، ایران اهمیتی بیشتر
پیدا کرد و از ثبات و یکپارچگی برخوردار شد و در زمینهٔ جهانی نامآور شد.
در این دوره روابط ایران و کشورهای اروپایی به دلیل دشمنی امپراتوری عثمانی
با صفویان و نیز جریانهای بازرگانی (به ویژه داد و ستد ابریشم از ایران)
گسترش فراوانی یافت. در دوره صفوی (به ویژه نیمه نخست آن) جنگهای بسیاری
میان ایران با امپراتوری عثمانی در غرب و با ازبکها در شرق کشور رخ داد که
علت این جنگها جریانهای زمینی و دینی بود.
ایران در دوره صفوی در زمینه مسائل نظامی، فقه شیعه، و هنر (معماری،
خوشنویسی، و نقاشی) پیشرفت شایانی نمود. از سرداران جنگی نامدار این دوره
میتوان قرچقای خان، اللهوردی خان، و امامقلی خان را نام برد که هر سه از
سرداران شاه عباس یکم بودند. از فقیهان و دانشمندان نامی در این دوره
میرداماد، فیض کاشانی، شیخ بهایی، ملاصدرا، و علامه مجلسی نامور هستند.
هنرمندان نامدار این دوره نیز رضا عباسی، علیرضا عباسی، میرعماد، و آقامیرک
هستند.ولی از دیدگاه ادبی، در دوره صفویه شاعر یا نویسنده بزرگی از ایران
برنخاست و تنها در زمینه ادبیات شیعی و مرثیهسرایی آثاری درخور توجه پدید
آمد.
نوروز برابر با یکم فروردین ماه (روزشمار خورشیدی)، جشن آغاز سال و یکی از کهنترین جشنهای به جا مانده از دوران باستان است. خاستگاه نوروز در ایران باستان می باشدو هنوز مردم مناطق مختلف فلات ایران نوروز را جشن میگیرند. امروزه زمان برگزاری نوروز، در آغاز فصل بهار است. نوروز در ایران و افغانستان آغاز سال نو محسوب میشود و در برخی دیگر از کشورها تعطیل رسمی است.
بنا به پیشنهاد جمهوری آذربایجان، مجمع عمومی سازمان ملل در نشست ۴ اسفند ۱۳۸۸ (۲۳ فوریه ۲۰۱۰) ۲۱ ماه مارس را بهعنوان روز جهانی عید نوروز، با ریشهٔ ایرانی بهرسمیت شناخت و آن را در تقویم خود جای داد. در متن به تصویب رسیده در مجمع عمومی سازمان ملل، نوروز، جشنی با ریشه ایرانی که قدمتی بیش از ۳ هزار سال دارد و امروزه بیش از ۳۰۰ میلیون نفر آن را جشن میگیرند توصیف شدهاست.
نگاره مراسم پیشکش هدایا به پادشاه ایران در تخت جمشید. برخی از پژوهشگران، این مراسم را به نوروز مربوط میدانند.
پیش از آن در تاریخ ۸ مهر ۱۳۸۸ خورشیدی، نوروز توسط سازمان علمی و فرهنگی سازمان ملل متحد، به عنوان میراث غیر ملموس جهانی، به ثبت جهانی رسیدهبود. در ۷ فروردین ۱۳۸۹ نخستین دورهٔ جشن جهانی نوروز در تهران برگزار شد و این شهر به عنوان «دبیرخانهٔ نوروز» شناخته شد.
زمان نوروز
جشن نوروز از لحظهٔ اعتدال بهاری آغاز میشود. در دانش ستارهشناسی، اعتدال بهاری یا اعتدال ربیعی در نیمکره شمالی زمین به لحظهای گفته میشود که خورشید از صفحه استوای زمین می گذرد و به سوی شمال آسمان میرود. این لحظه، لحظه اول برج حمل نامیده میشود، و در تقویم هجری خورشیدی با نخستین روز (هرمز روز یا اورمزد روز) از ماه فروردین برابر است. نوروز در تقویم میلادی با ۲۰، ۲۱ یا ۲۲ مارس مطابقت دارد.
در کشورهایی مانند ایران و افغانستان که تقویم هجری شمسی به کار برده میشود، نوروز، روز آغاز سال نو است. اما در کشورهای آسیای میانه و قفقاز، تقویم میلادی متداول است و نوروز به عنوان آغاز فصل بهار جشن گرفته میشود و روز آغاز سال محسوب نمیشود.
واژهٔ نوروز
واژه نوروز یک اسم مرکب است که از ترکیب دو واژهٔ فارسی «نو»(تازه - جدید.اکنون) و «روز»(رووز-رز-روژ در فارسی میانه به چم خورشید و آفتاب هم بکار می رفته امروز معادل the day ) به وجود آمده است. امروزه در فارسی این نام در دو معنی بهکار میرود:
۱) نوروز عام: روز آغاز اعتدال بهاری(برابری شب و روز) و آغاز سال نو
۲) نوروز خاص: روز ششم فروردین با نام «روز خرداد»
ایرانیان باستان از نوروز به عنوان ناوا سرِدا یعنی سال نو یاد میکردند. مردمان ایرانی آسیای میانه نیز در زمان سغدیان و خوارزمشاهیان، نوروز را نوسارد و نوسارجی به معنای سال نو مینامیدند.
واژه نوروز در الفبای لاتین
در متنهای گوناگون لاتین، بخش نخست واژه نوروز با املای No،Now،Nov وNew Naw و بخش دوم آن با املای Ruz، Rooz و Rouz نوشته شده است. در برخی از مواقع این دو بخش پشت سر هم و در برخی با فاصله نوشته میشوند . در تلفظ خراسانی و فارسی میانه آنرا به شکل Newrouz نیروز تلفظ می کرده اند که بسیار شبیه به نیوروز است و ترجمه آن می شود روز جدیدیا همان اولین روز سال نو.
اما به باور احسان یارشاطر بنیانگذار دانشنامه ایرانیکا، نگارش این واژه در الفبای لاتین با توجه به قواعد آواشناسی، به شکل Nowruz توصیه میشود. این شکل از املای واژه نوروز، هماکنون در نوشتههای یونسکو و بسیاری از متون سیاسی به کار میرود.
پیشینه
منشأ و زمان پیدایش نوروز، به درستی معلوم نیست. در برخی از متنهای کهن ایران ازجمله شاهنامه فردوسی و تاریخ طبری، جمشید و در برخی دیگر از متنها، کیومرث بهعنوان پایهگذار نوروز معرفی شدهاست. پدید آوری نوروز در شاهنامه، بدین گونه روایت شدهاست که جمشید در حال گذشتن از آذربایجان، دستور داد تا در آنجا برای او تختی بگذارند و خودش با تاجی زرین بر روی تخت نشست. با رسیدن نور خورشید به تاج زرین او، جهان نورانی شد و مردم شادمانی کردند و آن روز را روز نو نامیدند.
برخی از روایتهای تاریخی، آغاز نوروز را به بابلیان نسبت میدهد. بر طبق این روایتها، رواج نوروز در ایران به ۵۳۸ سال قبل از میلاد یعنی زمان حمله کورش بزرگ به بابل بازمیگردد.همچنین در برخی از روایتها، از زرتشت بهعنوان بنیانگذار نوروز نام برده شدهاست. اما در اوستا (دست کم در گاتها) نامی از نوروز برده نشدهاست.
نوروز در زمان سلسله هخامنشیان
کوروش دوم بنیانگذار هخامنشیان، نوروز را در سال ۵۳۸ قبل از میلاد، جشن ملی اعلام کرد. وی در این روز برنامههایی برای ترفیع سربازان، پاکسازی مکانهای همگانی و خانههای شخصی و بخشش محکومان اجرا مینمود.این آیینها در زمان دیگر پادشاهان هخامنشی نیز برگزار میشدهاست. در زمان داریوش یکم، مراسم نوروز در تخت جمشید برگزار میشد. البته در سنگنوشتههای بهجا مانده از دوران هخامنشیان، بهطور مستقیم اشارهای به برگزاری نوروز نشدهاست.اما بررسیها بر روی این سنگنوشتهها نشان میدهد که مردم در دوران هخامنشیان با جشنهای نوروز آشنا بودهاند،و هخامنشیان نوروز را با شکوه و بزرگی جشن میگرفتهاند. شواهد نشان میدهد داریوش اول هخامنشی، به مناسبت نوروز در سال ۴۱۶ قبل از میلاد سکهای از جنس طلا ضرب نمود که در یک سوی آن سربازی در حال تیراندازی نشان داده شدهاست.
در دوران هخامنشی، جشن نوروز در بازهای زمانی میان ۲۱ اسفند تا ۱۹ اردیبهشت برگزار میشدهاست.
نوروز در زمان اشکانیان و ساسانیان
در زمان اشکانیان و ساسانیان نیز نوروز گرامی داشته میشد. در این دوران، جشنهای متعددی در طول یک سال برگزار میشد که مهمترین آنها نوروز و مهرگان بود. برگزاری جشن نوروز در دوران ساسانیان چند روز (دست کم شش روز) طول میکشید و به دو دوره نوروز کوچک و نوروز بزرگ تقسیم میشد. نوروز کوچک یا نوروز عامه به مدت پنج روز، از یکم تا پنجم فروردین گرامی داشته میشد و روز ششم فروردین (خردادروز)، جشن نوروز بزرگ یا نوروز خاصه برپا میشد. در هر یک از روزهای نوروز عامه، طبقهای از طبقات مردم (دهقانان، روحانیان، سپاهیان، پیشهوران و اشراف) به دیدار شاه میآمدند و شاه به سخنان آنها گوش میداد و برای حل مشکلات آنها دستور صادر میکرد. در روز ششم، شاه حق طبقات گوناگون مردم را ادا کرده بود و در این روز، تنها نزدیکان شاه به حضور وی میآمدند.
شواهدی وجود دارد که در دوران ساسانی سالهای کبیسه رعایت نمیشدهاست. بنابراین نوروز هر چهار سال، یک روز از موعد اصلی خود (آغاز برج حمل) عقب میماند و درنتیجه زمان نوروز در این دوران همواره ثابت نبود و در فصلهای گوناگون سال جاری بود.
اردشیر بابکان، بنیان گذار سلسله ساسانیان، در سال ۲۳۰ میلادی از دولت روم که از وی شکست خورده بود، خواست که نوروز را در این کشور به رسمیت بشناسند. این درخواست مورد پذیرش سنای روم قرار گرفت و نوروز در قلمرو روم به Lupercal معروف شد.
در دوران ساسانیان، ۲۵ روز پیش از آغاز بهار، در دوازده ستون که از خشت خام برپا میکردند، انواع حبوبات و غلات (برنج، گندم، جو، نخود، ارزن، و لوبیا) را میکاشتند و تا روز شانزدهم فروردین آنها را جمع نمیکردند. هر کدام از این گیاهان که بارورتر شود، در آن سال محصول بهتری خواهد داد. در این دوران همچنین متداول بود که در بامداد نوروز، مردم به یکدیگر آب بپاشند.از زمان هرمز اول مرسوم شد که مردم در شب نوروز آتش روشن نمایند. همچنین از زمان هرمز دوم، رسم دادن سکه در نوروز بهعنوان عیدی متداول شد.
نوروز پس از اسلام
از برگزاری آیینهای نوروز در زمان امویان نشانهای در دست نیست و در زمان عباسیان نیز به نظر میرسد که خلفا گاهی برای پذیرش هدایای مردمی، از نوروز استقبال میکردهاند. با روی کار آمدن سلسلههای سامانیان و آل بویه، جشن نوروز با گستردگی بیشتری برگزار شد.
در دوران سلجوقیان، به دستور جلالالدین ملکشاه سلجوقی تعدادی از ستاره شناسان ایرانی از جمله خیام برای بهترسازی گاهشمار ایرانی گرد هم آمدند. این گروه، نوروز را در یکم بهار (ورود آفتاب به برج حمل) قرار دادند و جایگاه آن را ثابت نمودند. بر اساس این گاهشمار که به تقویم جلالی معروف شد، برای ثابت ماندن نوروز در آغاز بهار، مقرر شد که حدوداً هر چهار سال یکبار (گاهی هر پنج سال یک بار)، تعداد روزهای سال را بهجای ۳۶۵ روز برابر با ۳۶۶ روز در نظر بگیرند. این گاهشمار از سال ۳۹۲ هجری آغاز شد.
نوروز در دوران صفویان نیز برگزار میشد. در سال ۱۵۹۷ میلادی، شاه عباس صفوی مراسم نوروز را در عمارت نقش جهان اصفهان برگزار نمود و این شهر را پایتخت همیشگی ایران اعلام نمود.
در اسلام و به ویژهٔ آیین تشیع به نوروز به عنوان روزی خجسته نگاه شدهاست و بر گرامی داشتن آن تأکید شدهاست. از دیدگاه شیعه، نوروز روز ظهور امام زمان است. در حدیثی از امام صادق آمدهاست:« روز نوروز همان روزی است که خداوند در آن از بندگانش پیمان گرفت که او را پرستش کنند و هیچ چیزی را شریک او ندانند و این که به پیامبران و اولیایش ایمان بیاورند و آن نخستین روزی است که خورشید در آن طلوع کرده، و بادهای باردار کننده در آن وزیدهاست و گلها و شکوفههای زمین آفریده شدهاست. و آن روزیست که کشتی نوح(ع) به کوه جودی قرار گرفت. و آن روزی است که در آن قومی که از ترس مرگ از خانههای خود بیرون آمدند و آنها هزارها نفر بودند پس خداوند آنها را بمیراند و سپس آنها را در این روز زنده کرد. و آن روزیست که جبرئیل بر پیامبر (ص) فرود آمد. و آن همان روزیست که ابراهیم(ع) بتهای قوم خود را شکست. و آن همان روزیست که پیغمبر خدا، امیرالمومنین علی(ع) را بر دوش خود سوار کرد تا بتهای قریش را از بالای خانه خدا به پائین انداخت و آنها را خرد کرد...»
نوروز در دوران معاصر
نوروز به عنوان یک میراث فرهنگی در دوران معاصر همواره مورد توجه مردم قرار داشته و هر ساله برگزار میشود. البته برگزاری جشن نوروز به صورت آشکار در برخی از کشورها توسط برخی حکومتها برای مدت زمانی ممنوع بودهاست. حکومت شوروی برگزاری جشن نوروز را در برخی از کشورهای آسیای میانه مانند ترکمنستان، قرقیزستان و تاجیکستان ممنوع کرده بود و این ممنوعیت تا زمان میخائیل گورباچف ادامه داشت. با این وجود، مردم این مناطق نوروز را بهگونهٔ پنهانی و یا در روستاها جشن میگرفتهاند. همچنین برخی از مردم این مناطق برای جلب موافقت مقامات محلی نام دیگری بر روی نوروز میگذاشتند؛ بهطور مثال در تاجیکستان، مردم با اطلاق جشن لاله یا جشن ۸ مارس سعی میکردند که آیینهای نوروز را بی مخالفت مقامات دولتی به جای آورند. همچنین در افغانستان، در دوران حکومت طالبان، برگزاری جشن نوروز ممنوع بود و این حکومت تنها تقویم هجری قمری را به رسمیت میشناخت. تا پیش از سال ۲۰۰۰ میلادی، نوروز در ترکیه [که توسط کردها برگزار میشود] ممنوع و غیرقانونی بود؛ در اغلب مواقع نوروز با بازداشت کردها توسط نیروهای امنیتی ترکیهای همراه بود. در سال ۱۹۹۲ کمینه ۷۰ کُرد در درگیری با نیروهای امنیتی ترکیه کشته شدند. اگرچه امروزه دولت ترکیه نوروز را به عنوان جشن بهار ترکی (به ترکی: Nevruz) جشن میگیرد، اما همچنان نوروز به مثابهٔ نمادی نیرومند از هویت کُردی در ترکیهاست.
1.دستانی که کمک می کنند پاکتر از دستهایی هستند که رو به آسمان دعا می کنند.
2.خداوندا دستهایم خالی است ودلم غرق در آرزوها -یا به قدرت بیکرانت دستانم راتوانا گردان یا دلم را ازآرزوهای دست نیافتنی خالی کن.
3.اگر میخواهید دشمنان خود را تنبیه کنید به دوستان خود محبت کنید.
4.آنچه جذاب است سهولت نیست، دشواری هم نیست، بلکه دشواری رسیدن به سهولتاست .
5.وقتی توبیخ را با تمجید پایان می دهید، افراد درباره رفتار و عملکرد خود فکرمی کنند، نه رفتار و عملکرد شما.
6.سخت کوشی هرگز کسی را نکشته است، نگرانی از آن است که انسان را از بین می برد.
7.اگر همان کاری را انجام دهید که همیشه انجام می دادید، همان نتیجه ای را میگیرید که همیشه می گرفتید .
8.افراد موفق کارهای متفاوت انجام نمی دهند، بلکه کارها را بگونه ای متفاوتانجام می دهند.
9.پیش از آنکه پاسخی بدهی با یک نفر مشورت کن ولی پیش از آنکه تصمیم بگیری باچند نفر.
10.کار بزرگ وجود ندارد، به شرطی که آن را به کارهای کوچکتر تقسیم کنیم .
11.کارتان را آغاز کنید، توانایی انجامش بدنبال می آید .
12.انسان همان می شود که اغلب به آن فکر می کند .
13.همواره بیاد داشته باشید آخرین کلید باقیمانده، شاید بازگشاینده قفل درباشد.
14.تنها راهی که به شکست می انجامد، تلاش نکردن است .
15.دشوارترین قدم، همان قدم اول است .
16.عمر شما از زمانی شروع می شود که اختیار سرنوشت خویش را در دست می گیرید .
17.آفتاب به گیاهی حرارت می دهد که سر از خاک بیرون آورده باشد .
18.وقتی زندگی چیز زیادی به شما نمی دهد، بخاطر این است که شما چیز زیادی از آننخواسته اید .
19.من یاور یقین و عدالتم من زندگی ها خواهم ساخت، من خوشی های بسیار خواهم آورد .